سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسطوره ی عصیان


ساعت 6:21 عصر شنبه 86/2/8

شهید دکتر چمران روحی عاشق داشت و همین روحیه عاشقانه سخنان و مناجاتهای وی را سخت دلنشین و خواندنی کرده است. نامه ها و کوتاه نوشته هایی که از آن زنده یاد به جا مانده است، خود مؤید نثر پخته و روح عاشق این چهره فروتن، اما پایدار عرصه فرهنگ و سیاست است.

کتاب « دعای کمیل » حاصل جلسات هفتگی زنده یاد چمران در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا بود. این جلسات زمانی برگزار شد که شهید چمران دریافته بود به دلیل نبود آگاهی و تسلط کافی دانشجویان به زبان عربی، این دعا که «از قلب و روح علی(ع) برخاسته و علی(ع) آن را به دوست خود کمیل تعلیم داده است» چنان که شایسته آن است، قدرش به جا نمی آید. پس مصمم شد تا دعای کمیل را به فارسی برگرداند، اگرچه می دانست ترجمه معانی بلند و عرفانی کلام امیرالمؤمنین علی(ع) آن گونه که شاید و باید ممکن نیست، ولی تمامی سعی و همتش را به کار بست تا از آن ترجمه ای روان، پاکیزه و گویا ارایه کند.

کتاب با عنوان « لبنان » اثر ارزشمند دیگری از شهید دکتر مصطفی است. کتاب حاضر گزیده‏ای از دست ‏نوشته‏ها یا سخنرانی‏های شهید و حاصل مطالعه و بررسی کلیه نوشته‏ ها و سخنرانی‏های او (در لبنان، اروپا، ‌ایران) درباره لبنان است.

شهید چمران: شکر خدای که به من نعمت رضا و توکل عطا کرد

آلبوم شهید چمران


از مناجاتهای شهید بزرگوار:

 " ترا شکر می کنم که از پوچی ها، ناپایداری ها، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و در غوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی... فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.

خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت " توکل " و " رضا" عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.

خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در کویر تنهایی انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی."

 

   

 گوشه هایی از وصیت نامه شهید چمران:

 "... به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

 دکتر چمران، سردار رشید سپاه اسلام

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم ..."

 

زندگى حماسه‏ آفرین و پرفراز و نشیب دکتر مصطفى چمران از مقاطعى بسیار گوناگون و حساس شکل گرفته است، شرایط خاص هر مقطع کاملاً قابل دقت است، زمانى در دوران مبارزات ملى‏ شدن صنعت نفت و پس از آن در دوران اختناق بعد از کودتاى 38 مرداد، سالیانى چند در آمریکا، سپس در مصر و بعد از آن دوران حماسه ‏ساز لبنان، در کنار مرزهاى اسرائیل و پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران در وطن و میهن اسلامى خود در مسئولیت‏ها و مأموریت‏هاى مختلف، عمر پرجوش و تحرک و انسان ‏ساز خود را سپرى ساخت. این مقاطع با هم بسیار متفاوتند، ولى آن چه که همه این ادوار را به هم ارتباط مى‏بخشد، خط فکرى او، اعتقاد خالصانه و شیدایى او براى تکامل روح انسانى و اوج ‏گرفتن از این دنیاى خاکى و وصول به معشوق و لقاى حق بوده است. او لحظه‏ اى آرام نداشته است، خود را وقف خدمت به خلق و جهاد در راه خدا نموده و از هیچ کس و هیچ چیز جز خداى تعالى انتظار و ترس و باکى نداشت. سراپا عشق بود، محبت بود، شور بود، تلاش خالصانه بود، مبارزه بود، خودسازى بود، انسان‏ سازى بود، سازمان‏دهى بود، درد و غم و رنج بود، تنهایى و پرواز بود، فریاد بود و بالأخره شهادت بود.

 




 روح بلند و آسمانی اش قرین رحمت واسعه ی الهی باد ...


¤ نویسنده: بهنام لطفی

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
3892

:: درباره من ::

اسطوره ی عصیان


:: لینک به وبلاگ ::

اسطوره ی عصیان

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

زندگی نامه[5] . جامعه .

:: آرشیو ::

تابستان 1386
بهار 1386

:: اوقات شرعی ::

:: خبرنامه وبلاگ ::